-
بوی دانه های تلخ قهوه است
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:26
بوی دانه های تلخ قهوه است و یا شاید عطر بلوط های وحشی اصلا حس رویش است لبخند گل های مریم است حس طراوت باران است در پاییز مانده ام آغوش تو را به چه تشبیه کنم ❤️@
-
موهای تو ..
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:25
موهای تو... طعم گندم زارهای تابستانی است و یا جان زندگانی در شالیزارهای شمال ❤️@
-
اصلا تو خورشید پشت ابر
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:24
اصلا تو خورشید پشت ابــر آنقدر می بارام چو باران تا روزی.. تو پیدا شوی ❤️@
-
کعبه ام مهر تو است
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:24
کعبــه ام مِـهر تو است باید طواف کنم هر روز و شب من دور تــو ❤️@
-
بوی دریا گرفته است ..
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:23
وی دریا گرفته است.. تمام وجودم موج اگر گیسوی تو باشد طوفان اگر اندوهِ تو ❤️@
-
سالها در دل تو بودن
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:22
سالهــا در دل تو بودن به من آموخت که یک قطره آب اگر درجای درست باشد #مروارید می شود روزی ❤️@
-
بی شک خدا هنگام خلقتت
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:22
بی شک خدا هنگام خلقتت به باران فکر میکرد تا اینِ من کویر را تو سیراب کنی ❤️@
-
دستان تو لمس مهربانی است
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:21
ستانِ تو لمس مهربانی است و اتصالی است از جنس آرامش گرمایِ خورشید است و طراوت باران ❤️@
-
من در تو رشد کرده ام
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 19:19
من در تو رشد کرده ام جوانه زده ام... و در بسترِ مهربانی ات آموختم عشق را در سکوت چشمانت آرامـش را و در کلامــت استقامت را ❤️@
-
کــاش کــه آغوشت . آخــــرِ دنیــا باشد
یکشنبه 2 آبانماه سال 1400 15:57
کــاش کــه آغوشت . آخــــرِ دنیــا باشد ✍ #سردار
-
چایی اش مثل همیشه سرد شده بود
شنبه 1 آبانماه سال 1400 15:44
چایی اش مثل همیشه سرد شده بود ، خودکار لای انگشتانش یکباره بیرون پرید و به خودش آمد سری چرخاند و آهسته به ترک روی دیوار خیره ماند دستی به موهای ژولیده و ، آهی غلیظ کشید. گاهی آدمی در تنهایی خودش کسی را تصویر میکند ابرویی و لبی و گونه ای ، حتی عطر تنی و بوی گیسویی را . با او زندگی می کند حرف میزند و قهر می کند. وقتی...
-
قبول کرده بودم که دنیای من
شنبه 1 آبانماه سال 1400 15:31
قبول کرده بودم که دنیای من اتاقی است از آرزوهای مچاله شده اتاقی در خانه ای کوچکتر از خود هنوز نتوانسته ام پایان داستان را تمام کنم شاید آخرین داستانی باشد که می نویسم کف اتاق به سختی با نوری کم نور قابل رویت بود چرک نویس هایی که شاید چند ماه در گوشه ی اتاقم رها شده و هیچ وقت متظر آمدن کسی ننشسته ام ، شاید برای همین...
-
تو آمده بودی که فقط از دل ما رد بشـــوی
شنبه 1 آبانماه سال 1400 12:10
تو آمده بودی که فقط از دل ما رد بشـــوی #سردار
-
مــرا به جــز آغوشِ تو جــایِ گــریه نیست
شنبه 1 آبانماه سال 1400 10:17
مــرا به جــز آغوشِ تو جــایِ گــریه نیست #سردار
-
گـــرفته ام سخت اندوه خویــش را
شنبه 10 مهرماه سال 1400 12:10
گـــرفته ام سخت اندوه خویــش را جــز غم نمــاهده در قبیـــله ام کســـــی
-
نشستـــه ام بر مــزار آرزوهــایم
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1400 09:47
نشستـــه ام بر مــزار آرزوهــایم چه گورستـــانِ بی رحمی است دنیـــــــــا در خود می بلعــــد خنــده ها را و اندوهی مدام را اوق میزنـــــــــد
-
گاهی خیال میکنم در آغوش توام
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1400 16:14
گاهی خیال میکنم در آغوش توام سخت می فشارم آغوشی که نیست نفس میکشم عطر پیراهنی که نیست بغض میکنم ، سکوت می کنم خیــره میشم به چشمــانی که نیست آدمی دق میکند زنده است ولی زندگی نمی کند باور کن من سالهـــاست در تو گیر افتاده ام
-
بــی مهــر تو من
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1400 10:51
بــی مهــر تو من زمیــنی بایــِرم در امتــداد لــوت ✍️ #سردار
-
چــه سفرهایــی که با خیالت کــرده ام
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1400 08:43
چــه سفرهایــی که با خیالت کــرده ام ولــی افسوس هرگــز به مقصد نرسیدیــــم
-
بعــد از تو دیگــر
سهشنبه 6 مهرماه سال 1400 13:56
بعــد از تو دیگــر پنجـــره ها همه دیوار شدند #سردار
-
آشفته تــر از خاطر گیسوی توام
سهشنبه 5 مردادماه سال 1400 08:23
آشفته تــر از خاطر گیسوی توام خاطــره ای نیست...... #سردار
-
افتاده ردپایِ مهربانی ات
شنبه 2 مردادماه سال 1400 11:00
افتاده ردپایِ مهربانی ات بر کوره راه ترین دالان قلبم به کجـــا می کشانی ام آخـــر تــو بگو؟؟؟؟
-
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1400 14:10
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم که سرزمیــن آغوشت حسرتــم شد... #سردار
-
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1400 13:14
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم که سرزمیــن آغوشت حسرتــم شد... #سردار
-
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1400 11:20
جا مانده از کوچ پرستــویِ خیــالـــم که سرزمیــن آغوشت حسرتــم شد... #سردار
-
#دکلمه حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
یکشنبه 16 خردادماه سال 1400 11:03
#دکلمه حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم! شعر: #امید_صباغ_نو دانلود #سردار
-
تو انتهـــای همان داستــانی که....
یکشنبه 16 خردادماه سال 1400 10:36
تو انتهـــای همان داستــانی که کلاغ هایشان به مقصد نرسیدند #سردار
-
اگرت با من دیوانه نبودت مهری؟؟
یکشنبه 16 خردادماه سال 1400 07:55
اگرت با من دیوانه نبودت مهری؟؟ پس چرا سنگ زدی برکه ی آرام دلم مـــرا؟؟؟ #سردار
-
در #طُ گم است دیر سالی ...
شنبه 15 خردادماه سال 1400 11:26
در #طُ گم است دیر سالی مردی به نام من #سردار ❤
-
جایِ خالیِ #طُ را آویخته ام به دیوارِ خــانه ام
شنبه 15 خردادماه سال 1400 09:44
جایِ خالیِ #طُ را آویخته ام به دیوارِ خــانه ام زجر می کشم ولی باز تماشا میکنم #سردار