افتاده ردپایِ مهربانی ات
بر کوره راه ترین دالان قلبم
به کجـــا می کشانی ام آخـــر
تــو بگو؟؟؟؟
جا مانده از کوچ
پرستــویِ خیــالـــم
که سرزمیــن آغوشت
حسرتــم شد...
#سردار
جا مانده از کوچ
پرستــویِ خیــالـــم
که سرزمیــن آغوشت
حسرتــم شد...
#سردار
جا مانده از کوچ
پرستــویِ خیــالـــم
که سرزمیــن آغوشت
حسرتــم شد...
#سردار
#دکلمه
حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
شعر: #امید_صباغ_نو
#سردار
اگرت با من دیوانه نبودت مهری؟؟
پس چرا سنگ زدی
برکه ی آرام دلم مـــرا؟؟؟
#سردار
جایِ خالیِ #طُ را
آویخته ام به دیوارِ خــانه ام
زجر می کشم ولی
باز تماشا میکنم
#سردار
نیمی از جان مرا بردی، محبت داشتی
نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی
نگاه میکنم
آسمان را
دریا و ستارگان را
اما جز تو چیزی جشمانم نمی بیند
#سردار
من و این انسداد شریان هایِ زندگی بی تو
چگونه جان می سپارم
در هوایی
که نفس های تو نیست
#سردار
تو چون پرستویی و...
ذوق رفتن داری
من بیچاره درختی ،
که عمری ست
به کوچ پرستو ها عادت دارم...
به رسم مهربانی ات که آموخته ام زتو
می سپارمت دست خدا
ای مهربان ، بی وفای من برو....
#سردار
یک شهر به شوق دیدنت شکوفه کرده است
شهر ما شهر بهار است با تو...
#سردار